سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
درباره وبلاگ


پیوندها
لوگو

آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 1
  • بازدید دیروز: 2
  • کل بازدیدها: 53977
مدرسه قرآنی اهل البیت(علیهم السلام) دستگرد برخوار




کتاب بسیار زیبای نورالدین پسر ایران را در تاریخ 18/10/91 ساعت 2.16 شب دوشنبه در آشپزخانه در هوایی سرد تمام کردم.  

کتاب بسیار زیبای نورالدین پسر ایران را در تاریخ 18/10/91 ساعت 2.16 شب دوشنبه در آشپزخانه در هوایی سرد تمام کردم. شاید به صورت اتفاقی این کتاب را اقای علی ربیعی به من داد. آشنایی و رفقات من با اقای ربیعی هم جالب است. خدا را شکر می کنم که با فردی با روحیه ی دانشجویی آشنا هستم و از هم مشربی با او استفاده ها می برم من بسیار خدا را شاکرم که دانشجو شدم و هستم و روحیه ی دانشجویی دارم . دعای همیشگی من هم همین است که افراد بهتر از خودم را خدا به من نشان دهد و توفیق هم صحبتی بدهد که در گفت و گو های علمی بسیار نفع ها خوابیده!! 

بگذریم! 

دقیاق نمی دانم فکر کنم دو ماه پیش بود آقای ربیعی بعد از نماز جماعت مسجد جامع درب خانه شان رفتم و دو کتاب به من داد تا مطالعه کنم خودش گفته بود که من کتاب به کسی نمی دهم اما نمی دانم چرا به من لطف دارد البته می بیند و می دانم من برای مباحثات علمی وسیاسی و کتاب خواندن اهمیت قائل هستم او هم کمک می کند!!

یکی نورالدین پسر ایران را داد و یکی نفحات نفت امیرخوانی را!! هر دو را هم خودش هنوز نخوانده بود و تازه خریده بود ولی به داد تا بخوانم تا به حال کتاب زیاد با هم مبادله کرده ایم الحمدلله فیض های زیادی برده ام!!

حجم زیاد کتاب نورالدین آدم را می ترساند و اراده انسان در خواندن را تضعیف می کند لذا در یک ماه اول زیاد و مرتب نمی خواندم بیشتر نفحات نفت را می خواندم که عالی عالی بود آفرین بر اقای امیر خوانی با این موضوع بسیار مهم جامعه و این نثر زیبا اما هنوز کتاب را تمام نکرده ام در فرصت دیگر در مورد ان توضیح می دهم.

آرام آرام نورالدین را که خواندم عاشقش شدم و در فرصت یک ماهه کتاب 635 صفحه ای را خواندم .

امام خامنه ای هم بر این کتاب یادداشت خوبی نوشته اند و موجب تشویق خواننده ها می شود.

اما چه کتاب جالبی چه روزها و شب هایی را با این کتاب سر کردم البته بیشتر شب ها می خواندم و پابه پای راوی و نویسنده به پیش رفتم خود را در جای جای صحنه های کتاب دیدم . وقتی کتاب را می خواندم به سختی یا به زور خواب از کتاب جدا می شدم!!!

یک سیر و سفر بسیار جالبی با این کتاب طی کردم . صحنه هایی را لمس کردم نه بلکه دیدم هر توصیفی هر نقاشی که نویسنده با قلم خود بیان کرده بود من می دیدم!!

خلاصه با نورالدین بودم.

بی خود نیست می گویند کتاب داستان و تاریخی بخوانید چون انسان با قدرت خیال خود خودش را در ان زمان ها ومکان ها می بیند و حقیقتا عبرت می گیرد.

انسان اولا به عظمت قوه خیال پی می برد و این توفیق بزرگی که خدا به بشر عنایت کرده و نعمت بزرگ نویسندگی و کتاب و کتاب خوانی ! مگر یک انسان چقد عمر می کند و قرصت تجربه ی همه چیز را ندارد ولی خداوند این امر ناممکن را برای ما ممکن کرده چگونه؟!!

فقط با مطالعه، کتاب خواندن بخوانیم و سفر کنیم بدون هیچ درد سر و زحمت !بخوانیم و کسب تجربه کنیم بدون صرف عمر و پول زیاد خرج کردن! گوشه ی اتاق، راحت، پشت صندلی در هوای مطبوع اتاق و با خوردن یک چایی ! به اطلاعات و تجربه های گران سنگ قرن ها وسال ها یک جامعه یا یک انسان برسید!!

بله فقط با کتاب خواندن و مطالعه، انسان 70 ساله می شود چندید هزار ساله!!

اقا!! چیزی می گویم و شما چیزی می شنوید باید عاشق باشی و باید این کتاب را بخوانی!!

چه زیبا چه اتفاق های عجیب چه صحنه های حیرت انگیز چه اتفاقات تلخ و بسیار شیرین

 می خوانی و می خندی- می خوانی و ناراحت می شوی -می خوانی و باز هم دوست داری بخوانی

 

 

 

 




موضوع مطلب :


پنج شنبه 92 فروردین 29 :: 11:41 صبح ::  نویسنده : گروه مطالعات دینی